دل نوشته های فرزاد

ساخت وبلاگ
جایگاه را که من برگزیده ام تا بنشینم و به آن سو تر ها و دور و برم به راحتی و بدون است رس نگاه کنم به راحتی به دست نیاورده ام من در این راه و برای رسیدن به این هدف قربانی داده ام. بارها در جامعه‌ای مذهب دل نوشته های فرزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzad90o بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 17 مهر 1399 ساعت: 21:06

آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟!خدای را که پیروان محمد و پیروان سر به کف اسلام می پرستند و روز و شب هی سران خود را مثل مرغ به زمین می کوبند و دعا وثنا می خوانند و هزاران دلار را مصرف می کنند و م دل نوشته های فرزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzad90o بازدید : 77 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 11:38

ذهن باید بیندیشد، زیرا ذهن که نمی اندیشد همانند متروکه ای می ماند که کسی در آن زیست نمی کند و آشکارا ست که  خانه ای هیولا و جن و پری و ارواح و... خواهد بود. ذهن که نمی اندیشد اندیشانده می شود، زمانی ک دل نوشته های فرزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzad90o بازدید : 44 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 11:38

 کارشناسان محیط زیست می‌گویند: تغییرات اقلیمی باعث شده هرچه &# دل نوشته های فرزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzad90o بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1397 ساعت: 15:00

زمستان فصلی است که وقتی از خواب بیدار می شویم هنوز همه جا تاریک است . فصلی است که دوست داریم بخوابیم . زمستان یعنی شاید فردا سوخته باشم، شاید هم قرار است یک عمر بسوزم …یعنی زهرا سرما خورده، یعنی زینب لباس پشمی ندارد، فاطمه امسال هم چکمه نمی خرد. یعنی سیروان می خواهد دکتر شود و همه سرما خورده ها را درمان کند. مریم هر روز کتک می خورد . یعنی معلم عزیزمان یک سال پیرتر شد. زمستان یعنی بابا جانمان با هزار امید شال گردنش را به دور گردن من انداخت تا گرمم شود . یعنی مامان عزیزمان صبحانه دو قاشق عسل به ما داد تا داغ شویم . یعنی وقتی از در بیرون می رویم باز هم همه جا تاریک است . یعنی شهر در امن و امان است و ما قرار است روزی بزرگ شویم . وزیر شویم، وکیل شویم‌، لباس پشمی بپوشیم، یاد شین آباد هم نیافتیم. زمستان یعنی وقتی به معلم عزیزمان سلام می کنیم صدایمان بلرزد، معلم عزیزمان حالمان را بپرسد، ما بگوییم خوبیم . پاهایمان سردشان است، خواهر فاطمه دارد عروس می شود، مریم دفتر مشقش را جا گذاشته و دعا می کند معلممان نفهمد، بخاری خاموش است، هنوز مدرسه، گاز کشی نشده و کدخدا روز به روز چاقتر می شود. تخته هنوز گچی است، معلم آسم می گیرد، لاغر می شود، دستهایش پینه می بندد، زهرا دیگر اجازه ادامه تحصیل ندارد، بابا جان شال گردنش را دیگر نمی خواهد، پدر مریم زن دوم گرفته،، پدر  زینب زندان است، سیروان می خواهد دکت دل نوشته های فرزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzad90o بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 23:11

دلم برای خودم سخت تنگ شده است! اینقدر تنگ که نیست و نابود شده ام 

من مرده ام ، مرده ای که بو گرفته است!  حس تنهایی، حس بد خلقی،  حس نابودی.

تا اینجا گمانم بر این بود که راهم را درست برگزیده ام اما حالا احساس عجیبی دارم.

احساس خستگی و ناباوری آنچه را که فکرش را هم نمی کردم دارد این روز ها مرا عذاب میدهد! 

دل نوشته های فرزاد...
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzad90o بازدید : 54 تاريخ : شنبه 27 آبان 1396 ساعت: 5:37

یک شب ساکت و آروم، با آسمان صاف و زمین پر از برف، هوای دمایی ۳۵ درجه زیر صفر، آسمان صاف و پر از ستاره، خیابانهایی آرام و بی سروصدا،  اتفاقا تنها همین امشب این خیابان های شلوغ به این اندازه ساکت و آرام اند .  هدیه های  پر از  از امید و عشق. امیدهایی زنده بودن و زندگی کردن، دلهای مملو از محبت و دیده ه دل نوشته های فرزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzad90o بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:21

دلم برای خودم سخت تنگ شده است! اینقدر تنگ که نیست و نابود شده ام 

من مرده ام ، مرده ای که بو گرفته است!  حس تنهایی، حس بد خلقی،  حس نابودی.

تا اینجا گمانم بر این بود که راهم را درست برگزیده ام اما حالا احساس عجیبی دارم.

احساس خستگی و ناباوری آنچه را که فکرش را هم نمی کردم دارد این روز ها مرا عذاب میدهد! 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۵ساعت 13:1  توسط شیرعلی فرزاد  | 
دل نوشته های فرزاد...
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzad90o بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 22:21

خیابان های شهر همه سفید و سیاه، کنار دیواری تکیه می زنی و دیده بر خیابان بی انتهای سیاه شهر می دوزی و می بینی که همه جا و همه چیز سفید است و  آنچه که این سفیدی را متفاوت کرده همانا خیابان های بی انتهای شهر با رفت و آمد ماشینهاست! درختان اطراف خیابان پر از برف، پیاده رو ها و پارکهای شهر همه سفیدی می زنند.بعد چند لحظه سکوت دوباره کوک می شوی و با دید پر کنجکاوی به راهت ادامه می دهی وقتی روی جاده که همه برف اند پاه می گزاری صدای غژ غژ برف چنان دلنشین و نوازنده اند که گویا گوهری قیمتیی را زیر پاهایت داری لگدمال می کنی. دل نوشته های فرزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : منحرف و دلداری نمی خواهم,من و آدم برفی, نویسنده : farzad90o بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 7:55

انگار  این سکوت تمام ناشدنی و این شب سیاه سفید ناشدنیست!که در و دیوار آهنین اطرافم را حلقه کرده است!. انگار سالهاست دفن  این  سیاه چاه خفن  شده ام!تن گندیده و کثیفم را با دستهای آلوده به خون و غژد می خراشم!بو گرفته امبوی گندیده ای که حتی زیر خاک هم برایم جای نیست و همه هستی به این تن گندیده لعنت می فرستند!شاید این خلاصه اش بود.شاید هم نه.ماجرای خرافات یک مرد خودکش.افتاده میان چهار تا دیوار و یک سقف سیاه!که نه امید برای زیستن دارد و نه جرات برای مردن!آه که این زندگی چقدر درد آور و جانسوز است.   دل نوشته های فرزاد...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته های فرزاد دنبال می کنید

برچسب : سکوت تلخ شب, نویسنده : farzad90o بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 11:49